گروه جهادی لبیک یا فاطمة الزهرا سلام ا...علیها

اولین گروه جهادی بومی استان سیستان و بلوچستان

اولین گروه جهادی بومی استان سیستان و بلوچستان

گروه جهادی لبیک یا فاطمة الزهرا سلام ا...علیها

سیستان و بلوچستان به منزله تنگه احد است
و ما پیمان داریم که بمانیم...

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات
عمارنامه
اوقات شرعی
خبرنامه جهادی

فاطمیون

دوشنبه, ۲۵ فروردين ۱۳۹۳، ۱۰:۰۸ ق.ظ

کانال کمیل و حنظله/1

همه رفقا کم و بیش سر گذشت شهدای فکه را شنیده اند و یا مطالعه کرده اند.

اولین قسمت از خاطرات شهدای فکه آماده برای مطالعه هست.

نخونی از دستت رفته ....

متن کامل در ادامه مطلب ...

خوش اومدید به قدمگاه حضرت زهرا سلام الله علیها !

خوش اومدید به مکانی که شبیه ترین نقطه شبیه ترین جا ومکان به کربلا و روضه های عاشوراست!

نام عملیات: والفجر مقدماتی
زمان عملیات:61/11/17
محور عملیات: فکه
لشگر عمل کننده :27حضرت محمد رسول ا...

گردان های زمین شده: کمیل و حنظله
اهداف عملیات: تصرف جاده بصره- العماره و وادار کردن عراق برای قبول آتش بس
هدف از عملیات: شهید حسن باقری معتقد بود که ما باید به دشمن در مکانی ضربه بزنیم که تصور عملیات رو نداشته باشه!


به تصور عراق در فکه بخاطر رملی بودن و میادین مین امکان عملیات وجود ندارد وبه همین دلیل نیرو های کمی در منطقه مستقر کرده بود حسن باقری به همراه شهید مجید بقایی و چند نفر دیگر در61/11/9 مشغول اطلاعات شناسایی و رصد کردن منطقه بودن که خمپاره ای به سنگرشان اصابت میکند به شهادت میرسند!
فرماندهان بعد از شهادت حسن باقری طرح عملیات رو دوباره بررسی میکنند و متوجه میشوند که نیروها استعداد عملیات در منطقه فکه را دارند!
17/11 نیروهای گردان کمیل در نقطه رهایی 18کیلو متری کانل کمیل سمت تپه دوقلو ها،تک درخت سدر(شمال غربی مقتل) با رمز یا الله شروع به پیاده روی میکنند!!
در رمل های فکه 1کیلومتر پیاده روی مساوی 10کیلومتر پیاده روی در جاده معمولی این نوجوونا و جوون ها که میانگین سنی شون بین14تا24 سال بوده با تجهیزات و وسایلی که هرکدوم میانگین20کیلوگرم بوده شروع میکنن راه رفتن بازمونده گردان کمیل نقل میکرد:
بچه ها انقدری که وسایل اذیتشون میکرد پیش گودالی میرسیدند وسایلی که فکر میکردند بهش احتیاج ندارند مثل کلاه آهنی و... داخلش مینداختند که سبک بشن و بتونند این سفر را تاآخرش برن و از قافله جانمونن!


گردان به اولین کانال که الان بهش کانال موانع گفته میشه خودش رو میرسونه بدونه اینکه بدونند منافقین کور دل که همیشه به این نظام و انقلاب ضربه زدن عملیات را لو دادن و دشمن یک تیپ تا دندون مسلح رو در منطقه مستقر کرده و منتظر نیروها هستند!


به محض رسیدن نیروهای گردان کمیل عراق با آتش سنگین توپخانه نیروها را مجبور میکند وارد کانل دوم بشن این دو کانال توسط فرانسوی ها برای ارتش بعث عراق به عرض 6متر و عمق4متر و طول 90کیلومتر از چزابه تا شرهانی ساخته شده ( تعدادی کانال موانع دیگر با طول کمتر هم حفر شده بود) هدف از حفر این کانال ها این بود که جلوی پیشروی نیروهای ما رو در عمق خاکشون بگیرند!
بازمونده گردان کمیل تعریف میکرد وقتی ما وارد کانال شدیم عراق ما را محاصره کرد چون مختصات کانال برای توپخانه دشمن تعریف شده بود و پی در پی هم آتش سنگینی روسرمون میریخت!
فرمانده گردان شهید محمود ثابت نیا به من گفت:سید تو اینجا باش من باچند نفر میرم پشت عراقی ها نیروهای جامونده پشت خط محاصره رو جمع میکنم و پدافند میکنم و خودم رو میرسونم به شما !
محمود رفت که رفت که رفت ما روز قیامت دوباره ببینیمش!!
منافقین هم بخودشون جرأت دادند که بلندگو دست بگیرن و فریاد بزنن بیاد به عراق بپیوندید، بیاد سمت ما تا به هر کشوری که دوست دارید پناهنده بشید ولی این بچه ها انقدر ایمان و اعتقادشون قوی بود که میدونستن یا شهید میشن یا اسیر ولی یکیشون هم از کانال بیرون نیومد!


چند ساعتی گذشت بیشتر بچه ها شهید و مجروح شده بودن که از ورودی کانال تانکی وارد شد و تیربارش شروع کرد به تیرندازی تیری به دستم خورد و جراحت سنگینی برداشتم همین که نزدیک بود تانک تیر مستقیمی رو داخل کانال شلیک کنه یکی از آرپی چی زن ها زدش منهدمش کرد از جام بلند شدم دستم رو با چفیه بستم و بیرون کانال که اومدم خمپاره ای پشتم منفجر شد وترکشاش به پام اصابت کرد بچه ها منو کشیدن داخل کانال کنار دیواره کانال نشستم یه مجروحی کنارم بود که فقط به من میگفت سید تشنمه،سید آب میخوام،سید توروخدا بهم آب بده منم که میدونستم آب برای مجرح عین سم میمونه و توفکر اینکه حاج محمود الان با نیرو ها برمیگرده آب بهش ندادم و این بنده خدا دل ما را تا الان سوزونده و من نمیدونم فردای محشر چطوری توصورتش نگاه کنم! شهید شد!!!


بسیم چی گردان کمیل در20بهمن 61طی تماسی با حاج ابراهیم همت شرح واقع میکند
سعید قاسمی روایت میکند: من کنار ابراهیم همت بودم حاج ابراهیم به پهنای صورت اشک میریخت و به این بسیم چی التماس میکرد بسیم رو قطع نکن هرچی میخوای بگو تاحالا این اشک حاج ابراهیم رو کسی ندیده بود !
بسیم چی خطاب به حاج ابرهیم گفت: حاجی شارژ بسیم داره تموم میشه عراقی ها وارد کانال شدن دارن بچه ها رو تیر خلاص میزنن حاجی فلانی و فلانی هم شهید شدند!
حاجی فقط برای ما دعاکن و سلام ما را به امام برسون و از قول ما به امام بگو همانطوری که شما فرموده بودید نیرو ها تاآخرین لحظه حسینی_وار مقاومت کردند!!!

ادامه دارد...

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">