گروه جهادی لبیک یا فاطمة الزهرا سلام ا...علیها

اولین گروه جهادی بومی استان سیستان و بلوچستان

اولین گروه جهادی بومی استان سیستان و بلوچستان

گروه جهادی لبیک یا فاطمة الزهرا سلام ا...علیها

سیستان و بلوچستان به منزله تنگه احد است
و ما پیمان داریم که بمانیم...

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات
عمارنامه
اوقات شرعی
خبرنامه جهادی

فاطمیون

يكشنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۹:۵۶ ب.ظ

کانال کمیل و حنظله/4

روایت چهارم از شهدای فکه در ادامه مطلب...

فرصت نشد ز حادثه رفع خطر کنم
دشمن امان نداد خودم را سپر کنم
دستش گذشت از سَرم ای وای مادرم
حالا نشسته ام چه خاکی بسَر کنم
ولی الان داخل شهرهای ما خبری از حضرت زهرا و شهدا نیست !
دیگه کسی چشم به راه شهدا نیست بجز مادرشهیدی که هنوز بعد گذشت این همه سال وقتی سر سفره میشینه یک بشقاب اضافه میذاز میگه یوقت شاید پسرم برگرده!
الان فقط مادروپدر شهدا منتظراند! طرح اتوبانی در یکی از مناطق تهران افتاد وسط محله ای که از روی منزل مادر شهید رد میشد!
این مادر شهید هرروز میرفت شهرداری التماس میکرد ومیگفت توروخدا این طرح رو عوض کنید یکی از پرسنل برای آروم کردن این مادر که شاید فکر میکنه سقف بالای سرش رو میخوان ازش بگیرن برگشت گفت مادر ناراحت نباش یه خونه دیگه برات میگیریم !!
این مادر بغضش میترکه و میگه من نگران سقف بالای سرم نیستم که ازم بگیرین من ناراحت این هستم پسرم فقط همین آدرس رو ازم داره اگه من از اینجا برم اگه پسرم برگرده چطوری باید من رو پیدا کنه آخه اون از من فقط همین آدرس رو داره!
اما کار ما الان بجایی رسیده که مادر شهید کارکوب زاده که پسرش از مفقودین گردان حنظله هست چند سال پیش اومد کانل پشت سیم خارداراها ایستاد و خطاب به پسرش گفت :
پسرم دیگه نمیخوام برگردی!!
برگردی چی رو ببینی دیگه این شهرهای آلوده شده بوی شما رو نمیده ، دیگه کسی بفکر شماها نیست ،دیگه خبری از حضرت زهرا نیست !پسرم اگه خواستی یروزی برگردی با امام زمان برگرد!!


ولی باز این شهدا بی معرفت نیستن وقتی می بینن گناه شهرهای ما رو آلوده کرده خودشون رو نشون میدن میگن مارو ببرید داخل این شهرها تا فضای شهرهاتون رو پاک کنیم یا وقتی گناه به ما فشار میاره مارو دعوت میکنن ومیگن بیاد داخل این مناطق!
ما منتظرتونیم تا بیاد با ما درد و دل کنید حرف دلتون رو که به هیچ کسی نمیتونید بگید بیاد به ما بگید!
مادر شهید حسین علی یاری نصب به همراه خواهرشون اومدن منطقه !
خواهر شهید تعریف میکرد :مادر من داخل خونه بخاطر بیماری که دارند ازجاشون نمیتوند تکون بخورند!!
ولی اینجا از ورودی تا مقتل پسرش تا کانال حنظله پیاده رفت و نشست با پسرش درد و دل کردن سرظهر بود گرمای فکه هم رو اذیت میکرد مادر چند ساعتی بود خلوت کرده بود یکی از خدام دلش سوخت و گفت برم یک لیوان آب برای مادر بیارم هوا گرمه اذیت میشن!
وقتی این خادم با لیوان پر از آب اومد مادر تاچشمش به لیوان آب افتاد، گریه اش شدید شد و خطاب به خادم گفت چطوری انتظار دارید
جایی که پسر من ،حسین من با لب تشنه شهید شده من آب بخورم !
ازهمه جانسوزتر وداع این خواهر با برادر بود که دل ها رو یاد عاشورا می انداخت یاد وداع حضرت زینب با ارباب می افتادی با این فرق که اونجا آقا چند قدم میرفت وبرمیگشت به سمت خانوم نگاه میکرد ! ولی اینجا این خواهر تا وقتی سوار ماشین بشه چند قدم راه می اومد و برمیگشت مقتل برادرش رو نگه میکرد ،نگاه این خواهر همش جایی بود که حسین علی تفحص شده بود!
هر حاجتی که دارید به این شهدا بگید این شهدا شما رو حاجت روا میکنن!!
مادر حسین علی تعریف میکرد :ما یک بیماری در فامیل داشتیم که مریضی لاعالاجی داشت من وقتی اومدم منطقه یخورده از تربت جایی که پسرم رو تفحص کردن برداشتم و بردم دادم به این مریض بعد مدتی این مریض اومد خونه ما خوب شده بود به من گفت : مادر ، حسین علی اومد بخوابم و به من گفت شما هرچی میخواید بیاد به ما بگید، ما شما رو حاجت روا میکنیم !

التماس دعا

یا زهرا سلام ا... علیها

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">